English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cork U راه چیزی
corks U راه چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
write U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
minimum U کوچکترین مقدار چیزی
exception U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exceptions U چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
tee U هر چیزی بشکل T
teed U هر چیزی بشکل T
teeing U هر چیزی بشکل T
tees U هر چیزی بشکل T
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline U خصوصیت اصلی چیزی
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U خصوصیت اصلی چیزی
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U خصوصیت اصلی چیزی
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U خصوصیت اصلی چیزی
use U استفاده از چیزی
use U اجرای چیزی
use U روش استفاده از چیزی
uses U استفاده از چیزی
uses U اجرای چیزی
uses U روش استفاده از چیزی
flail U الت نوسانی هر چیزی
flailed U الت نوسانی هر چیزی
flailing U الت نوسانی هر چیزی
flails U الت نوسانی هر چیزی
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
front U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
fronting U بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand U تقاضا برای انجام چیزی
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands U تقاضا برای انجام چیزی
change U متفاوت ساختن چیزی
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U متفاوت ساختن چیزی
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U متفاوت ساختن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U متفاوت ساختن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
slice U بخشی از چیزی
slices U بخشی از چیزی
replace U چیزی را تعویض کردن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U چیزی را تعویض کردن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U چیزی را تعویض کردن
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U چیزی را تعویض کردن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
wishing U چیزی که ارزومیشود
labelling U 1-برچسب گذاری روی چیزی . 2-چاپ برچسبها
pap U هر چیزی شبیه نوک پستان
scoop U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooped U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scooping U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
scoops U اسباب مخصوص دراوردن چیزی
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
enable U اجازه رویدادن چیزی
enabled U اجازه رویدادن چیزی
enables U اجازه رویدادن چیزی
enabling U اجازه رویدادن چیزی
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
part U خرد جزء مرکب چیزی
part U بخشی از چیزی
lap U لیس زدن با صدا چیزی خوردن
lapped U لیس زدن با صدا چیزی خوردن
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
mature U به موعد چیزی رسیدن
matures U به موعد چیزی رسیدن
state U وضعیت چیزی
state- U وضعیت چیزی
stated U وضعیت چیزی
states U وضعیت چیزی
stating U وضعیت چیزی
basic U حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basics U حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
copied U تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copies U تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copy U تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copying U تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
connection U اتصال یا چیزی که متصل میشود
connexions U اتصال یا چیزی که متصل میشود
Other Matches
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
destitution U بی چیزی
light purse U بی چیزی
something U یک چیزی
aught U چیزی
something U چیزی
anything U چیزی
indigence U بی چیزی
to poke a hole in any thing U چیزی را
long haired U علاقمند به چیزی
consigned U سپردن چیزی به
mindful of anything U باخبر از چیزی
consign U سپردن چیزی به
change [in something] [from something] U تغییر [در یا از چیزی]
mindful of anything U ملتفت چیزی
consigning U سپردن چیزی به
to net soemthing U با تورگرفتن چیزی
longhair U علاقمند به چیزی
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to have something U چیزی داشتن
to get [be] up to mischief U در چیزی دو به هم زدن
to be up to something U در چیزی دو به هم زدن
sick of (someone or something) <idiom> U نفرت از چیزی
make do with something U با چیزی تا کردن
make something do U با چیزی تا کردن
consigns U سپردن چیزی به
he has nothing of his own U چیزی ندارد
get a load of <idiom> U دیدن چیزی
trails U خط ی در امتداد چیزی
resignation [from something] U استعفا [از چیزی]
hard surface U سطح چیزی
get wind of something U از چیزی بوبردن
string out <idiom> U کش دادن چیزی
in a way <idiom> U به مقدار از چیزی
no matter U چیزی نیست
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
To tear oneself away from something . U دل از چیزی کندن
fiddled U ور رفتن به چیزی
trailing U خط ی در امتداد چیزی
trailed U خط ی در امتداد چیزی
trail U خط ی در امتداد چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
nothing was left over U چیزی زیادنیامد
not that i know of U چیزی که من بدانم نه
bring to mind <idiom> U چیزی را به یادآوردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
ask a boon of me U از من چیزی بخواه
to reason out something U چیزی را حل کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
To pinch some thing . U چیزی را کش رفتن
no object U چیزی نیست
take for granted <idiom> U تقلید از چیزی
defrost U یخ چیزی را اب کردن
exordium U اول هر چیزی
it is immaterial U چیزی نیست
to entertain the idea of doing something <idiom> U چیزی را در سر پروراندن
nuts about <idiom> خشنود از چیزی
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
to make a hand of anything U از چیزی سودبردن
dont mention it U چیزی نیست
use [of something] U استفاده [از چیزی]
deduct U کم کردن چیزی از کل
deducted U کم کردن چیزی از کل
inside of U بطن هر چیزی
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
nothing to sneeze at <idiom> U چیزی که توبایدمحکمنگهداری
deducts U کم کردن چیزی از کل
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
involution U عود چیزی
lay hands on something U چیزی را یافتن
positioned U محل چیزی
coding U کد گذاری چیزی
hunger for U اشتیاق به چیزی
hunger for U ارزوی چیزی
to equip something U چیزی را مجهزکردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
to net soemthing U به تورانداختن چیزی
hold by U به چیزی چسبیدن
position U محل چیزی
to equip something U چیزی را آراستن
to toy with the idea of doing something <idiom> U چیزی را در سر پروراندن
dehydrate U اب چیزی را گرفتن
dehumidify U نم چیزی را گرفتن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
i said nothing to him U چیزی به او نگفتم
to do something wrong U در چیزی دو به هم زدن
to escape [with something] U گریختن [با چیزی]
to pique oneself on something U چیزی بالیدن
To brag and boast . To profess something . U از چیزی دم زدن
to look for anything U چیزی گشتن
lay hands on something <idiom> U یافتن چیزی
hold out on <idiom> U رد چیزی از کسی
This is more like it. Now this makes sense. U حالااین شد یک چیزی
The point is that… U چیزی که هست
to get [hold of] something U گرفتن چیزی
to bring something U گرفتن چیزی
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
to search for anything U پی چیزی گشتن
to refresh oneself U چیزی خوردن
to get [hold of] something U آوردن چیزی
to bring something U آوردن چیزی
to grieve over anything U برای چیزی
have on <idiom> U پوشیدن چیزی
to lop something off U زدن چیزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com